اتفاقات خوب
سلام عزیزم. اومدم برات اتفاقات این چند روز رو بنویسم تو هم تو کریر نشستی داری منو نگاه میکنی اول اینکه بعد ازگذشت مدتها از تولدت(دو ماه ونیم) روز جمعه 27 بهمن برای اولین بار بردمت حرم. خیلی زودتر از اینا باید میبردمت ولی هوا سرد بود. بله بالاخره روز جمعه با مامانی و دایی بردیمت. باورم نمیشد از اول تا آخرش خابیدی. اول بردیمت سر خاک پدر بزرگت . دقیقه 90 هم رسیدیم و داشتن درا رو میبستن آخه موقع اذان شده بود. بعد هم شما اجازه دادی ما نماز جماعت بخونیم! البته من که نفهمیدم چی دارم میخونم چون همش مواظب بودم کسی روت نیفته. بعدش دایی برای شما یه پولی صدقه داد که به جاش بهت یه پارچه سبز نذری دادن! خیلییییییییییییی خوشحال شدم . خلاصه خیلی خوب بود ...
نویسنده :
مامانی
23:21